Fanofa

آگهی و آگاهی

Fanofa

آگهی و آگاهی

فروش کتاب دراهواز


https://fanofa-world.blogsky.com/

www.fanofa.com

http://fanofa.blogfa.com/

#fanofa

# آگهی # تبلیغات # فارسی زبانان # تبلیغات # آگهی  # فارسی زبانان

کاشفان اتفاق ۲

یک نشریه /کتاب با آثار شاعران و نویسندگان کشور

ایران اهواز

شماره تماس: 989381765133+

مجتبی مقدّم

https://www.fanofa.com/kashefan-etefagh-2-fanofa0002009.htm



«کاشفان اتفاق2» کتاب نشریه‌ای است در شعر و داستان که به همت پرویز گراوند و مجتبا مقدم  و نشر فرهنگ ایلیا به زیورطبع تن داده است. شماره یک این کتاب نشریه پیش ازاین سال  1387 به بازار نشر آمد.تمرکز «کاشفان اتفاق2» بر شعر معاصر و داستان  استان خوزستان وشهرستان باغملک است  . پرویز گراوند متولد باغ‌ملکِ خوزستان و شاعری سپیدسراست. وی شغل آموزگاری را برگزیده و کارشناسی ریاضی خوانده است. از گراوند تاکنون آثاری منتشر شده که از جمله آن می‌توان سه مجموعه شعر سپید «انگشت شست و یک»، «مستحضرید که» و «مکعبی از کلمات» را نام برد.دغدغه‌ی وی شعر به ویژه شعر  سپید است.


 مجتبی مقدم؛ روانشناس، داستان نویس و نمایشنامه نویس خوزستانی است.  آثاری چون «این داستان حسابی شما را می خنداند»، «آرش: در سایه، پنهان از تابش آفتاب» «تپلو و پدرش » به اتفاق سامان مقدم تبریزی،  «خرس در آغوش درخت» و رمان  « مرد کارون » و « تبر و چند نمایشنامه دیگر »از او توسط نشرسوسا منتشرشده است. گفتنی است؛ داستان «خرس در آغوش درخت» سال نود برگززیده ی جایزه ی داستان نویسی هدایت شد.



بد نیست سرآغازرمان مرد کارون نوشته‌ی مجتبی مقدم را با هم مرور کنیم؛«ته کارون‌ام.دارم فرو می‌روم.لجن تا زانوهایم رسیده و چشم‌هایم ازذرات ریز گِل قاطی آب می‌سوزد. چندبارپلک می‌زنم به فاصله چند متری‌ام، در تاریکی اعماق، ازدهایی سرخ، چنبر زده و زل به من نگاه می‌کند. عضلاتم از ترس منقبض شده. به سختی نفس می‌کشم و از بازدمم حباب‌هایی درست می‌شود که رو به بالا می‌روند. حرکتی که به بالا تنه‌ام می‌دهم باعث می‌شود مثانه‌ام تیر بکشد. از شاش پر است و یادم نمی‌آید آخرین بار کی خالی‌اش کردم.زیرنافم می‌سوزد.درد باعث می‌شود رنگ سرخ فلس‌های اژدها در نظرم سیاه شود. زور می‌زنم تا شاشم را در توی کارون خالی کنم اما ترس از آن دو چشم سرخ و خیره دستگاه دفع‌ام را مختل کرده....»

پرویز گراونددر گفت و گو با نشریه ی بامداد جنوب در خصوص فعالیت‌های ادبی خود و نامگذاری نشریه‌ی اتفاق چنین گفت« من الان تقریبا پانزده سال است که ساکن اهواز هستم ولی همچنان با کم ‌وکیف شعر باغ‌ملک آشنایم. جالب است بدانید که هوشنگ چالنگی اصالتا باغملکی است و البته این مرزبندی‌ها چندان خوشایند نیست اما زمانی که می‌خواستیم مجموعه شعری از شاعران باغ‌ملک دربیاوریم با زنده‌یاد علی مقیمی صحبت کردیم و اتفاقا نام مجموعه برگرفته از شعری از خود وی است (سرشاخه‌ها مشعل سنگ است و سادگی/ سرشاخه‌ها نام تو را به باغچه بردند تا باور کنم/ هیات زمین، شراره ستاره‌هاست/ آه کاشفان اتفاق). من در آن مجموعه گفته‌ام که گاهی شرایط اقتصادی در یک منطقه باعث مهاجرت بسیاری از مردم به آن منطقه می‌شود. مسجدسلیمان با اولین چاه نفتش که خارجی‌ها هم کاشفانش بودند، مردمان بسیاری را از شهرهای خوزستان و جاهای دیگر به سمت خود کشاند. علی مقیمی و چالنگی ماحصل این کوچ اقتصادی بودند. به‌هرحال شاعران باغ‌ملک همچنان پویا و فعال هستند؛ علی فتحی‌مقدم در شعر سپید همچنان قلم می‌زند؛ انجمن شعر باغ‌ملک با حضور سیروس امیری‌زنگنه، غفار گراوند، پیمان و کاووس فرهادی همچنان فعال است؛ غلام‌عباس عسکرپور در انزوای خود در آبلشکر به شعر می‌اندیشد؛ حیات‌قلی فرخ‌منش از این دیار است؛ زنده‌یاد قدرت کیانی هنوز با شعرش در ما زندگی دارد و... در داستان هم که امیر امیری و مجتبی مقدم، جانانه مشغول به نوشتن و خواندن هستند.»

اتفاق ، با آثاری از علی مقیمی، هوشنگ چالنگی، قدرت کیانی، حیاتقلی فرخ منش، پرویز گراوند، علی فتحی مقدم، طیبه شهریاری، سیاوش کرد، امیر امیری، مجتبی مقدم، سجاد ممبینی و... منتشر شده است.

حسن ختام این جستار شعری است از علی فتحی مقدم با نام«شاید دلم معبد بزرگی باشد»

 مرگ­ها را 

 وعده داده­ایم به موقع بیایند

 دست دامادک­ها و عروسک­ها را بگیرند

 و بادبادک­ها را

 با زمین فاصله بیندازند

 کوچک است جهان

 و طبیعت گل کوتاه!

 در توضیحات شناسنامه

 نام کودک من مرگ است

 و نام خانوادگی

 انار کوچکی­ست در حاشیه­ ی رود

 همسرم       گلدان­های شکسته را دوست بدارد

 و برادرانم مادرانشان

 که خواهران تنهایم در معبداند

 تعلقات زندگی را دور بریزید

 در سطرهای گرسنه­ ی دنیا

 هنگامی که آفتاب در کوه­ها سرد شود

 و راهی جز خُلف وعده نخواهد بود

 برقصید با تار و تنبک

 و تار موهایتان را  با مرگ کوک کنید

 چراکه در معبد

 کسی جز من نخواهد بود         نیستتمام شب

 کوک با موها آواز بخوانید

 شاید دلم معبد بزرگی باشد

 هنگامی که دختران

 در لهجه­ ی باران لخت بخوابند

 و ساق­های برهنه ­ی گندم

 از پشت پیراهن زمین

 دوباره طلوع کنند

 

 

 

https://fanofa-world.blogsky.com/

www.fanofa.com

http://fanofa.blogfa.com/

#کانادا#تبلیغات#ایرانیان_ساکن_کانادا#فانوفا#آگهی_رایگان#کتاب#مطالعه#اهواز#;کتاب_باز#fanofa

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد